سلام

امروز شنبه ست.همیشه از شنبه ها بدم میومده

اول از همه... یا آنگونه باش که مینمایی یا آنگونه بنما که هستی

دوم از همه....یک نصیحت بشنو از من کند آن نبود غرض.البته شاید نصیحتم رو قبلا شنیده باشین. یه راه حل واسه از  بین بردن خش سی دی ...!روی سی دی خمیر دندون بریزید و خوب ماله بکشید. این کار باعث میشه خش ها پر شه و سی دی شما بتونه با کیفیت نسبتا خوب بخونه.بعدش سی دی رو با فشار کم آب بشورید. با فشار کمااااا! که یه موقع خش هایی رو که پر کردین دوباره خالی نشه..

 من این راه کارو قبلا شنیدم ولی خودم دیشب امتحانش کردم.داشتم prison breakمیدیدم. نخندین دیگه! میدونم قدیمیه! خودم اون موقع ها که تازه اومده بود بازار گرفتم ولی حسش نبود ببینم.الان شروع کردم به دیدن! خلاصو سرتون رو درد نیارم. دیسکه انقد خش داشت دهن مهن ما رو آسفالت کرد.گفتم درش بیارم این راهو امتحان کنم. شاید کار ساز بود. سی دی رو شستم و دوباره گذاشتم و خوشبختانه تا حد زیادی اثر کرد! اما...اماااا میدونین چی شد؟ هویج شدم !آخه تا تموم شدن دیسک کم تر از یه مین مونده بود!یعنی اگه نمیشستمش هم اتفاقی نمیفتاد فقط یه کم وقت و خمیر دندون حروم شد. اشکال نداره در هر شکستی پندی ست. تجربه شد تا سی دی های بعدی رو اول بشورم بعد بذارم...

امروز لنگه ظهر از خواب پا شدم. شروع کردم به خوندن یه رمان آمریکایی به اسم اروگان. ماله پسر عممه. کتابه خیلی باحاله . از این رمان های تخمی تخیلیه..هه هه!

خب ذیگه.. بسه! خیلی حرفیدم. الان میخوایم بریم سپه سالار. بعدش هم.... بعدش هم؟!اگه گفتین؟!!!!!بله! درست حدس زدین! بازم افطاری..اونم خونه ی دخی عمه ی عتیقم! فعلا بای تا های..

راه های خودکشی

سلام. این مطلب طنز رو خیلی وقت پیش خونده بودم. گفتم بذارم شما هم بخونید یه حالی ببرید....
ادامه نوشته

سلام برو بکس

امروز جمعست. در حال حاضر دارم میمیرم از گرسنگی.

اول از همه..یه جمله از کورش کبیر.هرگز به فردا نیندیش.فردا اندیشه هایی برای خود دارد.رنج هر روز برای همان روز کافیست

چه روز مزخرفیه.!هیچ اتفاق خاصی نیفتاده.قرار بود بریم واسه مدرسه کفش بخریم که موکول شد به فردا

طبق معمول هم امشب افطاری دعوتیم.....دیگه وجداناااااا خسته شدم!!!! دیشب هم دعوت بودیم خونه عمه ام اینا.یه بنده خدایی رو هم بعده چند وقت دیدم.این بنده خدا یه فامیل دوره.یعنی از همون فک و فامیل عمه ام.به اسم مهدی.که بچه فوق العاده باحالیه و من از همون دوران طفولیت  ازش خوشم میومده.نمیدونم چرا شاید چون خیلی بچه ی تخسیه! دوسش دارم. البته به چشم برادری ها!! من چشم پاکم. خودم bfعزیز تر از جان دارم.موقعش که بشه از اونم واستون مینویسم

راستی دیشب شب قدر بود.ما رفته بودیم مصلا.خیلی چیزا از خدا خواستم. ولی بازم طمع میکردم و راضی نمیشدم. خلاصه اخرش خیال خودم و همه رو راحت کردم و گفتم..خدایا همه چی خوب باشه برای همه...........

سلامی دوباره به دوستان عزیز

امروز پنج شنبه.۱۱شهریور ۸۹ساعت۴.۵۲عصر

تسلیت میگم! به همه ی بچه مدرسه ای ها از جمله خودم! اخه چه قدر ما بدبختیم......هنوز تابستون شروع نشده تموم شد!تازه همین تابستون رو هم مدرسه تر زد توش رفت....اخه من نمیدونم این چه صیغه ایه که مدرسه ها یاد گرفتن تابستون واسه این بچه های فلک زده کلاس میذارن تا درس های سال بعد رو شروع کنن! الانم که ۲۰روز بیشتر نمونده واسه الافی. واسه ول گشتن های چند ساعته تو نت.واسه بیداری های شبانه و درو کردن فیلم های هالیوود.واسه تا کله ظهر خابیدن......و کلی کارای دیگه که همش رفت واسه ۹ ماه دیگه! آخه امروز رفته بودیم مانتو مدرسه رو بگیریم یهو یاد بدبختی هایی که قراره بکشم افتادم!  یه مانتوی طوسی زشت بد رنگ که به تنم زار میزنه  من که آرزومه زودتر این سه سال هم بگذره و از شر مدرسه خلاص شم. راستش خیلی مشتاقم زودتر برم دانشگاه(ایشالا عمران شریف) هه هه راستی من رشتم ریاضیه. شما چه طور؟

opennig

سلام به همگی

بچه ها الان ۱۰شهریور۸۹.ساعت۴۶ دقیقه بامداد

من مونا هستم.متولد۷۴یه nick name واسه خودم انتخاب کردم به اسم Ramus.دلیل خاصی هم نداره که اینو انتخاب کردم. فقط ازش خوشم میاد. امروز یهو تصمیم گرفتم این وبلاگو بنویسم. و همون طور که از اسمش معلومه می خوام یه سری خاطرات عادی و رزمره مو توش بنویسم.یا یه جورایی خودمو توش تخلیه کنم.. دقیقا نمیدونم چرا این تصمیم رو گرفتم. شاید دلیلش این باشه که من اصولا آدم توداری هستم. یعنی خیلی راجع به خودم و کارام با کسی صحبت نمیکنم...خیلی احساساتی از خودم بروز نمیدم تا جایی که اکثر دور و بری هام منو به عنوان یه ادم خونسرد و بی احساس میشناسن گفتم شاید بتونم با این بلاگ صدامو به گوش خیلی ها برسونم و با خیلی ها بحرفم. امیدوارم شما هم من رو بچه فرض نکنین و خاطره هامو بخونید و حتما حتما حتما نظر بذارید.و البته شاید بعض موقع هام اگه مطلب یا عکس قشنگی داشتم واستون بذارم 

راستی امشب افطاری خونه خالم بودیم من که دهنم صاف شد این چند وقت بس که فک و فامیل دیدم! البته خودمونیم.من از خدامه که همش اینور اونور باشم.

فعلا شب خوش تا فردا